ابعاد سیاسی جهانی شدن و جهان اسلام
الف) موضوع شناسی جهانی شدن
قبل از هر گونه نظر، تصمیم و اقدامی در باب پدیده ی جهانی شدن، باید این پدیده را شناخت. بر اساس رهیافت فقه سیاسی نیز شناخت جهانی شدن به مثابه "موضوع شناسی" بر "حکم شناسی" تقدم دارد. حکم شناسی تابعی از موضوع شناسی است. در باب موضوع شناسی جهانی شدن به چندین نکته می توان توجه داد:1- جهانی شدن پدیده ای غربی برای جهان اسلام است، یعنی پرسشی غربی است که در برابر جهان اسلام گذاشته شده است. جهانی شدن پرسش تحمیلی جهان غرب
بر جهان اسلام است، یعنی پرسشی است که غربیان و تمدن مستحدثه ی غربی در برابر نخبگان فکری و سیاسی جهان اسلام گذارده است و در واقع آنان را مجبور به پاسخ دادن بدان کرده است. به تعبیر دیگر جهان اسلام راهی جز اندیشیدن در باب آن ندارد. نمی تواند بدان فکر نکند، نمی تواند بدان پشت کند و از کنار آن به سادگی بگذرد. اگر به طور فعال (active) پاسخی برای این سؤال تولید نکند، به ناچار خود غرب "پاسخی تحمیلی" نیز بدان خواهد داد.
بنابراین در صورت عدم اهتمام جدی میزان خود را به طور منفعلانه (Pasive) هم در مقابل "پرسشی تحمیلی" و هم مقابل "پاسخ تحمیلی" خواهد یافت. اندیشیدن در باب جهانی شدن در محور جهان اسلامی آن، بدان معنا است که ما می خواهیم از پذیرش "پاسخ تحمیلی" غرب خودداری کنیم. زیرا پاسخ تحمیلی غرب چیزی جز پاسخی غیربومی و نامتناسب با مسائل و مقتضیات جهان اسلام نخواهد بود. چرا که پاسخ غربی در بهترین وضعیت حاصل تئوریزه کردن موضوع در ظرف غربی و برخاسته از نگاهی غربی است.
2- جهانی شدن در "ظرف غربی" قابل فهم است، در چنین ظرفی باید در یک نگرش تاریخی به بررسی ریشه های آن در تاریخ و تمدن غربی پرداخت. در چنین حالتی، درک خواهیم کرد که هر چند کاربرد انبوه اصطلاح "جهانی شدن" در ادبیات دانشگاهی و زبان روزمره دارای سابقه ای 15-10 ساله است،(2) با این همه خود "پدیده جهانی شدن" پدیده ای آشنا است.
پدیده ای که به ویژه در عصر استعمار کهنه و چهره تجاوزات نظامی و یا چهره امپریالیستی سرمایه داری برای صدور مازاد سرمایه و در مجموع گسترش کالاهای فیزیکی و فناوری و نیز کالاهای فکری غربی است. در واقع متعاقب آن پدیده ای به نام "جهان سوم" به تدریج متولد می شود.(3)
برخی، پدیده جهانی شدن را در سلسله رخدادهایی می دانند که در سال 1989 رخ داد. این رویدادها عبارت بودند از: فروپاشی شوروی، فروریختن دیوار برلین، ارتحال امام خمینی، شکست" دانیل ارتگا چامورو"، به چالش کشیده شدن نظام آموزشی غیردینی فرانسه از طریق دختران دانش آموز محجبه و از همه مهم تر ابتکار فرا رسانه ای اینترنت.(4) یکی از دلایل دامن زدن به ادبیات "جهانی شدن"، به فروپاشی شوروی بر می گردد. یعنی فروپاشی شوروی وضعیتی جدید را پدید آورد.
در حالی که برخی دیگر بر این باورند که پدیده ای آشنا و قدیمی است و نظریه پردازان "امپریالیسم"، نظریه وابستگی، تقسیم کار بین المللی، سیستم جهانی تمامی این نظریه ها به کم و کیف "فرایند جهانی شدن" اشاره داشته و دارند.(5) جهانی شدن همان پدیده ی آشنایی است که تنها در دوره ی اخیر گامی به پیش برداشته(6) و شتاب بیشتری پیدا کرده است.
"جورج بوش" با فروپاشی سیستم دوقطبی، تِز "نظم نوین جهانی" را ارائه کرد که در توالی آن بحث "جهانی شدن" رواج بیشتری پیدا کرد. فراتر از آن، جهانی شدن خود الگوی تبیین چرایی فروپاشی شوروی است؛ یعنی توضیح می دهد که چگونه عقب ماندگی اقتصاد الکترونیکی و اطلاعاتی شوروی و کشورهای اروپای شرقی عامل فروپاشی آنها شد.(7)
3- در بحث مطالعه ادبیات جهانی شدن باید میان سه مقوله تفکیک قائل شد:
"پروسه"، "پروژه" و "پدیده".
الف) پروسه جهانی شدن (Globalization)
در چنین فضایی جهانی شدن یک پدیده متعارف و طبیعی و مفهومی است که بالضروره فاعلی ندارد. در واقع سیر طبیعی جوامع بشری آن را پدید آورده است. پروسه ی جهانی شدن یک واقعیت است. "جیمز روزناو" بر این باور است که جهانیشدن به عنوان یک پروسه، زمینه ساز شکل متفاوتی از یکپارچگی جهانی است.(8) این دیدگاه مبتنی بر نوعی خوش بینی به پروسه ی جهانی شدن است.
از این منظر، جهانی شدن فرایندی به شمار می آید که در اثر توسعه ی تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات الکترونیک موجب فشردگی و تراکم جهان و تقویت خودآگاهی جمعی در میان ابناء بشر می گردد. بر این مبنا، جهانی شدن امری برآمده از تاریخ، فرآیندی ریشه ای و فراگردی وسیع، گسترده و همه جانبه در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که مرزهای ملی را درمی نوردد و به عنوان واقعیتی در حال تکوین و تکامل و همچون رودی خروشان و در حال حرکت پرشتاب می گذرد و زمان و مکان را می فشرد و به یکدیگر نزدیک می سازد.
در رویکرد مزبور، جهانی شدن فرهنگی متضمن جریان آزاد عقاید، اطلاعات، تصورات و دانش ها است که با در برگرفتن همه ابعاد زندگی ذهنیت ها و عینیت ها را تحول می بخشد و با انسجام ارگانیکی جهان و تبدیل آن به "مای بزرگ" در اثر وابستگی اجزای جهان ناشی از ارتباطات شبکه ای، گشودگی فرهنگی و تمایل فرهنگ ها به اقتباس از یکدیگر را به ارمغان می آورد.(9)
ب) پروژه جهانی سازی (Globalism)
در چنین دیدگاهی جهانی سازی یا جهانگرایی طرح و مهندسی اجتماعی در سطح کلان سیستمی است که ایدئولوژی هژمونیک غرب را افاده می کند و با تکیه بر بنیادهای نیولیبرالیسم و پست مدرنیسم، در صدد فراگیر کردن شیوه زندگی آمریکایی و غربی سازی انسان ها و توزیع فرهنگ مصرف و جنسیت است. بر اساس رویکرد مذکور، غرب سعی دارد با بهره گیری از فناوری ارتباطات ماهواره ای و رسانه های ارتباط جمعی و از رهگذر یکسان سازی فرهنگی و یکپارچه سازی ارزشی، فرهنگ جهانی و استعلایی غرب را تحمیل و تک هنجاری آمریکا در امپراتوری جهانی را قطعی کند.(10)در این دیدگاه، جهانی سازی مفهومی است که بالضروره فاعل می طلبد و آن را یک برنامه از قبل طراحی شده برای سلطه ی قدرت های برتر می داند و به آن پروژه اطلاق می شود. بنابراین نگاهی توطئه محور به این پدیده دارد.
پروژه جهانی سازی حاکی از ایدئولوژی و استراتژی برخورد با پروسه ی جهانی شدن است. در واقع پاسخی ارادی و مهندسی شده برای برخورد با این پروسه و واقعیت موجود است. به نظر می رسد پروژه ی جهانی سازی حاصل برخورد ایدئولوژیک، جهت دار و فاعلانه با پروسه جهانی شدن است، بنابراین دو نوع پروژه قابل تمایز است.
الف) پروژه جهانی سازی که از سوی آمریکا دنبال می شود و جهانی شدن را همان آمریکایی شدن می داند.(11) جهانی سازی، نفی دیگران و نفوذ در فرهنگ های دیگر است. در واقع جهانی شدن در راستای تداوم "غربی سازی" جهان است.(12)
ب) شکل دوم پروژه، از سوی جهان اسلام است که می کوشند یا باید بکوشند با پروسه یا پروژه جهانی شدن به مثابه یک پروژه برخورد کنند و با پروژه بومی خود به تأثیرگذاری های جهانی شدن در اشکال گوناگون جهت بدهند.(13)
ج) پدیده جهانی شدن
واژه پدیده، نوعی واژه ی بی بار و خنثی است. ممکن است ترکیبی از هر دو - پروژه و پروسه - باشد. هر یک از دو دیدگاه پروژه ای و پروسه ای آسیب شناختی خاص خود را دارند.در نگاه پروسه صرف دیدن جهانی شدن، اصل عاملیت علوم انسانی نادیده انگاشته شده است و تلاش ابرقدرت ها تنها آمریکا و سایر بازیگران جهانی سازی نظیر شرکت های چند ملیتی در جهت "مدیریت جهانی شدن" نادیده انگاشته می شود. با مقایسه ای میان پدیده های طبیعی مانند سنگ و چوب و رفتار انسان ها می توان به این نکته پی برد که پدیده های علوم انسانی معلول اراده انسان ها و سیاستمداران هستند.
نگاه پروسه بودن چنان جهانی شدن را به عنوان یک، واقعیت محقق و یا یک واقعیت اجتناب ناپذیر به تصویر می کشد که انسان را دست بسته، تسلیم سرنوشت محتوم آن می کند و او را از اقدام سازنده و فعال در جهت تأثیرگذاری حرکت توپ جهانی شدن باز می دارد.
همچنین نگاه پروژه ای و توطئه آلود آن نیز حاکی از نوعی شیوه ی فکری است که معلول تنبلی ذهنی و ساده اندیشی و ساده سازی مسائل پیچیده است. زین سبب نظریه ها و دیدگاه های توطئه محور از فهم تبیین فرآیند جهانی شدن و پیامدهای آن ناتوان هستند.
این دیدگاه نوعی تغافل عامدانه از بخشی از واقعیت هایی است که در حال شدن است و غفلت از این واقعیت خسارت های عظیم و جبران ناپذیری به دنبال خواهد داشت و ما را از بازاندیشی در فهم سنتی خود در مسائل جهانی باز خواهد داشت. شاید غلبه همین رویکرد موجب شده است که تلاش های در خور توجهی برای درک عملکرد نظام جهانی و تبعات آن صورت نگیرد و تناسب معقولی میان اهمیت این پدیده و میزان توجه به آن برقرار نباشد.
به هر تقدیر پذیرش هر یک از این سه ادبیات و دیدگاه، دارای استلزامات نظری و مفروضات خاص است. به تعبیر دیگر دارای بازتابی عمیق در حکم شناسی جهانی شدن و "چه باید کرد" خواهد بود.
4- "مسأله و معضل جهانی" روی دیگر فهم جهانی شدن در ظرف جهانی و غربی است؛ یکی از راه های درک جهانی شدن توسل به مفهوم "معضل جهانی" است که در عین حال رساننده نگاهی شمالی به مسأله جهانی شدن است.
"معضل جهانی"، مفهوم جدیدی است که توسط باشگاه رم در سال 1968 جهت تعریف و توصیف موقعیت و تکنولوژی های جدید ابداع شده است. این مفهوم اشاره به آن دارد که بسیاری از مسائل (Problemes) دارای هویتی جهانی اند یعنی مسأله ای جهانی است.(14) برای درک عمیق معضل کنش های متقابل در هم تنیده مسائل سیاسی،
اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، تکنولوژیک و زیست محیطی باید از رهیافتی جهانی بهره گرفت و مشکل را در سطح جهانی دید. مفهوم معضل جهانی رساننده ی پیچیدگی ماهیت مشکل است و اعلام اینکه راه حل یابی نیز باید جهانی باشد. تلاش منفرد هر کشور برای حل مشکلاتی که دارای ماهیتی جهانی اند، مانند آلودگی محیط زیست و شکاف روزافزون شمال - جنوب که پدیده هایی با ابعاد جهانی اند، تلاشی بیهوده است.(15)
رواج مفهوم "توسعه پایدار" در همه کشورهای شمال و جنوب از جمله ایران بیش از هر چیز مرهون روند "جهانی شدن" است. در "توسعه ی پایدار" دغدغه ای زیست محیطی نهفته است و طبیعت محوری جایگاه مهمی به خود اختصاص داده است که ناشی از موج پست مدرنیستی می باشد. توسعه ی پایدار بر خلاف توسعه ی معمولی صرفاً در صدد به حداکثر رساندن اهداف اقتصادی نیست، بلکه می خواهد به طور همزمان اهداف سه نظام اجتماعی (نظیر عدالت اجتماعی) و اقتصادی (نظیر تولید کالا وخدمات) و زیست محیطی را به حداکثر برساند. هرچند توسعه ی پایدار از لحاظ مفهومی بسیار غنی تر از توسعه ی معمولی است ولی اجرای آن به مراتب دشوارتر و پیچیده تر است.(16)
به این سبب اولاً توسعه ی پایدار و دغدغه های زیست محیطی یکی از مصادیق جهانی شدن است و ثانیاً خود محدودیتی در راه توسعه است. ثالثاً بیشتر دغدغه ای شمالی است تا جنوبی. به طور مثال سوراخ شدن لایه ازن برای آفریقاییان که گرفتار فقر و بدهکاری هستند، چندان دغدغه ای نیست، اما برای شمالی ها جهت نیل به منافع درازمدت دغدغه ای جدی است.
بنابراین از مفهوم "معضل جهانی" می توان نتایجی به دست آورد. اولاً اشاره به ماهیت جهانی مسائل می کند، ثانیاً به "راه حل یابی جهانی" جهت حل آن دلالت دارد،
ثالثاً در عین حال به نوعی به دغدغه ی شمالی آن می پردازد. همان سان که یک فرد گرسنه چندان نگران لایه ی ازن نیست. بنابراین در بررسی حجم انبوهی از کتب و مقالاتی که در باب جهانی شدن به رشته تحریر درآمده اند، باید تفکیکی قائل شد میان تأثیراتی که جهانی شدن بر کشورهای شمال می گذارد و تأثیراتی که بر کشورهای جنوب می گذارد. این بدان معنا است که هر کشور دارای جایگاهی در روند توسعه است و بسته به آن جایگاه متأثر از روند جهانی شدن است.
همان سان که مناطق واقع در امپراتوری عثمانی به دلیل همجواری، دو قرن زودتر از سایر مناطق جهان اسلام به طور مثال مناطق آسیای جنوب شرقی تجاوز غربیان در قالب تجاوز نظامی و استعمار را تجربه کردند و جهان سومی شدند.(17)
نقش واقعی سازمان های غیر دولتی یا NGOها در کشورهای شمال و جنوب در مقوله محیط زیست یکی از مصادیق این بیان است. در حالی که NGOها در شمال به خوبی نقش خود را ایفا می کنند، در جنوب، به دلیل ضعف این تشکل ها، این نقش عملاً بر دوش دولت ها قرار می گیرد. حجم انبوه کتب در باب نقش NGOها در جهانی شدن عملاً در جهان سوم بلاموضوع است.
خلاصه آنکه با فشرده شدن فضا و زمان نوعی جامعه فراملی شکل می گیرد و کارآیی فواصل و موانع طبیعی و سیاسی برای محدود و محصور کردن تأثیرهای اجتماعی پدیده های گوناگون به میزان چشم گیری کاهش می یابد. بنابراین احتمال تبدیل یک "معضل محلی" به "مسأله ای جهانی" بیشتر می شود و به همان میزان توان افراد و گروه های مختلف برای کنار ماندن از تأثیرهای محیط جهانی کمتر می شود. بنابراین امکان محدود و محصور کردن یک بحران اقتصادی در گستره ی ملی و حتی منطقه ای در گستره ملی و حتی منطقه ای کم و بیش از بین رفته است.(18)
5- دهکده جهانی، کلبه ی جهانی و کوچک و هم بسته شدن جهان، مفهوم دیگری است که به فهم جهانی شدن کمک می کند. این مفاهیم و اصطلاحات به معنای آن است که به دلیل تکنولوژی های اطلاعات و یا اقتصاد جهانی، بخش های مختلف جهان
به یکدیگر متصل شده اند و شهروندان دهکده ی جهانی از طریق شبکه های متعدد ارتباطی نسبت به حدوث هرگونه تحول در هزاران کیلومتر دورتر از محل سکونت خویش آگاه می شوند.
دهکده ی جهانی که اصطلاح ابداعی "مک لوهان" دانشمند کانادایی است، بیانگر این امر است که با مرتبط شدن قسمت های گوناگون کره خاکی می توان جهان را به دهکده ای تشبیه کرد که در آن به سرعت اخبار و اطلاعات انتشار پیدا می کند. با ایجاد شبکه ی جهانی که چهار گوشه جهان را به هم مرتبط ساخت، این پیش بینی "مک لوهان" به تحقق پیوست و این فرایند را جهانی شدن نامیده اند.(19) "الوین تافلر" در توصیف چنین وضعیتی می گوید:
«درست همان گونه که سرمایه به طریق الکترونیکی به فراسوی مرزهای ملی جریان می یابد و با سرعت و در عرض یک هزارم ثانیه از زوریج به هنگ کنگ و از هنگ کنگ به نروژ و از نروژ به توکیو و از توکیو به وال استریت حرکت می کند، اطلاعات نیز همان خط مسیر پیچیده را می پیماید و مرزهای دولت درست مثل سرحدات مالی اش نفوذ پذیر می شوند.»(20)
بنابراین در عصر انقلاب اطلاعات، هیچ حادثه ای فقط به یک منطقه ی جغرافیایی محدود نگردید و آنچه تعلق محلی خبر یا خاص بودن خبر یا حادثه برای یک محل یا منطقه خوانده می شود، فقط به گذشته ی تاریخی اختصاص دارد.(21)
"بُرد جهانی پیدا کردن" مسائل، افکار و الگوها و اقدامات گوناگون یکی از جنبه ها و ابعاد دهکده ی جهانی است. از همین روی در جنگ آمریکا و عراق در سال 2003 شاهد آن بودیم که اخبار ضد و نقیض طرف های درگیر به ویژه طرف ائتلاف علیه عراق که به مثابه ی یک جنگ روانی پخش می شد، به دلیل همین جهانی شدن، به سرعت و قبل از آن که اثر روانی خود را بگذارد، خنثی می شد.
بنابراین حوادث جزئی که در گوشه و کنار عالم رخ می دهند، به سرعت ارتعاشات بین المللی پیدا می کند و دارای بازتاب جهانی می شود، فراتر از آن در عصر "دهکده کوچک جهانی"، "کل جهان"، یک واحد تحلیل است.(22) بنابراین علوم اجتماعی را با بحرانی جدی مواجه ساخته است. کِیت نَش "جامعه شناسی سیاسی معاصر" را با چنین رهیافتی دنبال می کند و در واقع جامعه شناسی سیاسی را که علی القاعده واحد تحلیل آن "ملی" است، در ملغمه ای از نظام جهانی قرار می دهد.(23)
برخی نیز سال های پایانی قرن بیستم را پایان علم روابط بین الملل به عنوان یک رشته علمی دانسته اند.(24)
6- برای فهم پدیده ی جهانی شدن، باید به رهیافت میان رشته ای (Interdisciplinary) توسل جُست.
جهانی شدن یک پدیده کثیرالوجه و چند وجهی است. یکی از ناکامی های محققان در ارائه ی تعریفی جامع از جهانی شدن، در همین چند بُعدی بودن آن است. این چند وجهی بودن را هم در علل یا دلائل جهانی شدن و هم در پیامدها و بازتاب های جهانی شدن می توان مشاهده کرد. بنابراین اولاً تفکیک میان عوامل جهانی شدن و تبعات و پیامدهای جهانی شدن مد نظر قرار گیرد و ثانیاً فهم ابعاد و جوانب گوناگون جهانی شدن را جز با رهیافت میان رشته ای ناممکن است. این بدان معنا است که نمی توان صرفاً با اتکا به یافته های یک رشته ی تخصصی، به تبیین پدیده چند بُعدی جهانی شدن پرداخت.
جهانی شدن دارای ابعادی تکنولوژیک، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، روانشناختی، ارتباطاتی، فرهنگی، زیست محیطی و جز آن است. اما در این مقاله تمرکز بحث بر ترسیم ابعاد سیاسی و مختصات سیاسی و جهان اسلامی جهانی شدن است.
سؤال این است که کدامیک از ابعاد جهانی شدن جلوتر از دیگری است؟ سیاست، اقتصاد، فرهنگ، ارتباطات و... کدامیک بر دیگری تقدم دارد؟ بخشی از ابعاد سیاسی جهانی شدن مرهون علل اقتصادی، علل فرهنگی و تکنولوژی ارتباطی است. این بدان معنا است که ابتدا تغییرات و تحولاتی در تکنولوژی ارتباطی و در نهایت در فرهنگ و یا در اقتصاد جهانی صورت می گیرد و به دنبال آن تغییراتی در حوزه ی سیاست ایجاد می شود.
فرانک بیلی (Frank Bealey) در توصیف خود از جهانی شدن، ابتدا به شرح جهانی شدن در حوزه ی ارتباطات و شبکه کامپیوتری و اینترنت و تلویزیون ماهواره ای و آنگاه در حوزه ی جهانی شدن اقتصاد و گات پرداخته و سرانجام معتقد است که پس از تحولات ارتباطی و اقتصادی به کندی وارد سیاست و سازمان های سیاسی جهانی می شود.(25)
7- بازتاب سیاسی تکنولوژی ارتباطات: فهم چگونگی تأثیرپذیری حوزه ی سیاست از تکنولوژی ارتباطی و حوزه ی فرهنگ منوط به فهم تفاوت منابع گوناگون قدرت نظیر خشونت، ثروت و اطلاعات است. با انقلاب اطلاعات مبانی قدرت سیاسی از ثروت و خشونت (زور نظامی) به اطلاعات منتقل شده و می شود. اما کیک ارزشی خشونت (زور) و ثروت محدود است و این محدودیت به گونه ای است که صرفاً عده ای محدود می توانند بر منابع اصلی آن تسلط یابند و یک بافت هرمی شکل صورت بگیرد که در آن قدرت عمدتاً در رأس هرم متمرکز است. به طور مثال در یک کشور 30 میلیونی صرفاً یک نفر می تواند رییس جمهور شود و با توجه به ویژگی های قدرت وی به تمرکز امور دست می زد. اما "اطلاعات"، نامحدود است و "اطلاعات" با ویژگی های سه گانه حجم، تنوع و سرعت و جهانی شدن شبکه های اطلاعاتی آن، موجب می شود که هیچ دولت یا گروهی نتواند بر آنها تسلط پیدا کند. انقلاب اطلاعاتی موجب می شود که دگرگونی عظیمی در ساختار توزیع قدرت صورت گیرد و با دسترسی
شهروندان به اطلاعات گسترده و تشکیل کانون های جدید قدرت، نفوذ مراکز قبلی را تحت تأثیر قرار دهد. "دقیقاً همان سان که دانش اولیه پزشکی قدرت را از دست جادوگر قبیله خارج کرد، گسترش اطلاعات در مورد شیوه های گوناگون زندگی در سایر کشورها نیز اعتبار برخی از آیین های رسمی و در نتیجه اعتبار برخی از مبانی قدرت دولت ها را مورد تهدید قرار داده است".(26)
این جا به جایی در قدرت موجب می شود که دولت های اقتدارگرا که به تمرکز قدرت دست می یازند، روز به روز در محدودیت بیشتری قرار می گیرند. دانایی به عنوان سرچشمه ی اصلی توانایی دسترسی شهروندان به داده ها و اطلاعات بی شمار به آنان فرصت می دهد تا بر اعمال و تصمیمات رهبران تأثیر بگذارند. چرا که دستیابی به اطلاعات بیشتر به معنی توانایی کنترل افزون تر است.
به این ترتیب قدرت از شکل مکانیکی مبتنی بر چیرگی یکی بر دیگری و از حالت یک کنش ارتباطی یک طرفه، خارج و به صورت کنش ارتباطی دو سویه و تأثیرگذاری متقابل در می آید.
تنوع اطلاعاتی موجب نوعی بحران هویت در نظام های سیاسی اقتدارگرا می شود که می کوشد نوعی اطلاعات یکدست و همسو با ارزش های حاکم را پراکنده سازد. نظام نوین رسانه ای با عرضه ی سیلی از تصاویر، شعارها و افکار متناقض، انسان ها را در انتخاب ارزش های قبلی و ارزش های جدید متحیر می سازد.(27)
فراتر از آن، انقلاب اطلاعات و دسترسی شهروندان به منابع و ابزارهای اطلاعاتی موجب می شد تا آنان به اطلاعات و داده های بیشتری از دنیای پیرامون خود و جهان و سبک های گوناگون زندگی در نقاط مختلف دست یابند و در صدد ابراز و تحقق آنها برآیند. فروپاشی شوروی و جنبش دانشجویی 15 آوریل 1989 در چین و طرح تقاضاهایی نظیر دموکراسی و حقوق بشر از سوی دانشجویان از سیستم سیاسی، ناشی از گسترش رسانه های ارتباطی و بسط آشنایی شهروندان چینی از الزامات زندگی سیاسی در غرب بود.
بدین ترتیب سیلی از تقاضاها را روانه ی سیستم سیاسی می سازد و در واقع موجب شکل گیری "انقلاب انتظارات" از سیستم سیاسی می شود. ناکامی دولت ها در فراهم آوردن امکانات و محدودسازی خواسته ها (همچون قبل) موجب بازخورد (فیدبک) در ورودی سیستم می شود و در نهایت با دامن زدن به بحران پاسخگویی و مشروعیت موجبات فروپاشی سیستم را فراهم می سازد.
سرعت اطلاعات و شتاب تغییرات آن نیز نیازمند ساز و کارهایی است که بتوانند در اسرع وقت، اطلاعات مورد نیاز را دریافت و پردازش و تصمیماتی همان قدر سریع اتخاذ کند وگرنه با عقب افتادن از آهنگ تغییر بسیاری از راه حل های ارائه شده برای مسائلی است که دیگر وجود ندارد. در چنین شرایطی با تندتر شدن آهنگ تغییر، راه حل های پیشنهادی برای مسائل پیش روی، تناسب و فایده خود را از دست داده و در واقع مرده به دنیا می آیند.(28)
بنابراین هماهنگ با سرعت یافتن زندگی سیاسی، باید دیوان سالاری ها و دستگاه های تصمیم گیری نیز توانایی تصمیم گیری سریع منطبق با آن را داشته باشند؛ در صورتی که تصمیمات دیر اتخاذ شود و یا بی تصمیمی بر امور حاکم باشد و شتاب تحولات بیش از تصمیمات نهادها باشد، فروریختگی سیاسی و حکومتی تشدید خواهد شد.(29)
تمرکز منابع و مجاری اطلاعات در رژیم های اقتدارگرا به گونه ای است که به نخبگان فرصت می دهد تا سیاستی متمرکز اتخاذ کنند و نظارت مستقیم خود را بر تمام تصمیمات حکومتی از بالاترین تا پایین ترین سطح اعمال کنند؛ اما با حضور تکنولوژی های نوین اطلاعاتی، محیط سیاسی تازه ای پدید می آید و تصمیم گیری های متمرکز بی کفایت می شود و کارآیی خود را از دست می دهد. انقلاب اطلاعات را می توان به منشوری تشبیه کرد که وحدت نظام های متمرکز و اقتدارگرا را به طیف های مختلف تجزیه می کند.(30)
اهمیت یافتن دانایی و اطلاعات به عنوان منبع اصلی قدرت، عنصر کانونی تمرکززدایی سیاسی قلمداد می شود. چشم انداز عصراطلاعات بیانگر آن است که برای اعمال قدرت بیش از هر چیز به شناخت هایی درباره ی شناخت نیاز است(31) و در نهایت آنچه به عنوان منابع کلیدی قدرت تکلیف هر کشوری را روشن می کند، محصولات کار مغزی است.(32)
8- جهانی شدن و خاص گرایی فرهنگی: تحول ارتباطی جهان، امکان دگرگونی هایی را در فرهنگ فراهم می کند. این بعد از جهانی شدن آثار و پیامدهای تناقض آمیزی دارد. برجسته ترین نمود این تناقض و پیچیدگی در عرصه ی فرهنگ آشکار می شود. فرآیند جهانی شدن نه تنها نوعی همگونی و ادغام فرهنگی در پی دارد، بلکه اسباب تنوع، واگرایی و رستاخیر فرهنگی را هم فراهم می کند که از این دومی با عنوان خاص گرایی فرهنگی یاد می شود.
بحث خاص گرایی های فرهنگی و رابطه ی آن با جهانی شدن از مباحث نسبتاً جدیدی است که آثار پرشماری در باب آن نوشته شده است.(33) خاص گرایی فرهنگی، مقاومت و واکنشی بومی در قبال جهانی شدن و همگون و یکدست سازی فرهنگی جهان و وجه غالب آن یعنی فرهنگ مصرفی سرمایه داری و فرهنگ آمریکایی است. واکنشی به جریان یکسویه ی فرهنگ از غرب به بقیه نقاط جهان و تسخیر نیروهای سرمایه داری جهانی است که کالاهای فرهنگی خود را به همه نقاط جهان صادر می کنند.
محصولات فرهنگی امروزه به سرعت از بسترهای محلی خود رها و جهانی می شوند. پس فرهنگ جهانی هر چه باشد، صرفاً حامل هویت فرهنگی - جغرافیایی یا ملی خاص نخواهد بود.پس در دنیای معاصر، فرهنگ نیز مانند اقتصاد و سیاست در قالب جریان های جهانی قرار می گیرند. در چنین شرایطی، عناصر فرهنگی مختلف از بستر و سرزمین معین، جدا و در فضایی جهانی معلق می شوند و همین فضای جهانی
به صورت عرصه حضور و برخورد فرهنگ های گوناگون درمی آید. این برخوردها و کنار هم قرارگرفتن ها گاه به همزیستی و آمیزش فرهنگی (عام گرایی فرهنگی) منجر می شود و غالباً نیز به ستیزها و خاص گرایی فرهنگ می انجامد.(34)
این خاص گرایی در اشکال گوناگونی نظیر قومی، ملی گرایی و بنیادگرایی دینی ظاهر می شود. به این ترتیب "خاص گرایی فرهنگی عبارت است از توسل به ایدئولوژی هایی که در آن بر بی همتایی و حتی برتری شیوه ی زندگی، اعمال و باورهای گروه یا جماعتی معین تأکید می شود. این پدیده در انواع رفتارهای جمعی خشونت بار و غیر خشونت بار مانند خیزش ها و ستیزهای قومی، جنبش های ملی گرایانه، بنیادگرایی دینی، نژادپرستی های جدید و نظیر آن نمود می یابد."(35)
گفته می شود، بنیادگرایی، نوعی واکنش اجتماعی دینی به تهدید احتمالی یا واقعی توسط فرآیند جهانی شده است. دگرگونی اجتماعی باعث تهدید شیوه ی زندگی، ارزش ها و عقاید دینی مطلوب آنان می شود، به این دلیل باید سرسختانه به مبارزه با آن پرداخت.(36) با ایجاد روند جهانی شدن، این تهدیدات جدی تر و واکنش بنیادگرایانه نیز قابل پیش بینی است.
بنیادگرایی اسلامی امروزه سراسر جهان اسلام و بسیاری از جوامع دارای اقلیت های مسلمان را فرا گرفته است. آسیا به عنوان خاستگاه دین اسلام، کانون این جنبش دینی است. احزاب و گروه های اسلامی اندونزی در سال های اخیر به یک نیروی سیاسی تبدیل شده اند. در مالزی نیز اسلام سیاسی برجسته تر و فراگیرتر شده است. این خودآگاهی جدید اسلامی نه تنها میان مردم عادی، بلکه در محافل حکومتی نیز شکل گرفته و برداشت سنتی از اسلام، جذابیت خود را کم کم از دست می دهد.(37) «جهانی شدن معاصر گفتمان اسلامی مسلمانان اندونزی نتیجه یک پیشرفت به هم پیوسته در دو سطح تحلیل بین المللی و داخلی است. ناکامی حزب کمونیست اندنزی و جهانی شدن اقتصادی، اشکالی از احیاء اسلامی را برانگیخته است»(38)
خلاصه اینکه فرآیند جهانی شدن نوعی بحران هویت و معنا در جوامع جهان پدید می آورد. افراد و اقشار گوناگون برای حل این بحران به روش ها و راهکارهایی متوسل می شوند که خاص گرایی فرهنگی در قالب های قومی و دینی یکی از آنها است.(39)
در واقع غنای فرهنگی جوامع مسلمانان و برخی از ضعف های ساختارهای فرهنگ غرب مانع از حاکمیت و چیرگی فرهنگی غرب خواهد شد و طبعاً مقاومت هایی از جوامع اسلامی بروز خواهد کرد و با توجه به جدی شدن تهدیدات و خصلت الحادی و غیرمذهبی آنها این واکنش ها قوی تر و منسجم تر خواهد شد.
بنابراین همان گونه که جهانی شدن اقتصادی در قالب اتحادیه های منطقه ای اقتصادی جلوه گر شده است، جهانی شدن فرهنگی نیز در واکنشی با عنوان "خاص گرایی فرهنگی" - در ادبیات علمی - متمایز شده است.
9- بازتاب سیاسی جهانی شدن اقتصادی: بخش دوم تأثیرپذیری سیاست از روند جهانی شدن اقتصادی ناشی شده است. در بسیاری از نظریه ها و تعریف های جهانی شدن، بر عنصر اقتصادی این فرآیند تأکید شده و نظریه پردازان بسیاری، وجه غالب جهانی شدن را اقتصادی می دانند. از دیدگاه آنها برجسته ترین مصادیق و نمودهای آن در حوزه ی اقتصاد است که امروزه سرتاسر کره زمین را فرا گرفته و خواهد گرفت. سه مفهوم اساسی پروسه اقتصادی جهانی شدن عبارتند از:
1) "آزادسازی تجارت" به معنای بازتر شدن مرزهای کشورها به روی کالاها
2) خصوصی سازی و حضور عمده ی شرکت های چند ملیتی و سرمایه داری مستقیم این شرکت ها
3) الکترونیکی شدن ارتباطات تجاری
دو عاملی که شتاب روند جهانی شدن اقتصادی را در پی داشت. فروپاشی شوروی به عنوان نماد سیستم برنامه ریزی اقتصادی متمرکز دولتی، به معنای برتری سیستم اقتصاد بازار تلقی شد و متعاقب آن شاهد رویکرد جهانی در همه کشورهای جهان به سوی اقتصاد بازار هستیم. حتی جناح ها و دیدگاه هایی که در کشورهای جهان سوم و از جمله جهان اسلام، طرفدار اقتصاد سوسیالیستی و مداخله ی دولت در اقتصاد بودند،
به شدت تضعیف شدند. عامل دوم تجهیز اقتصاد بازار به ابزارهای جدید ارتباطی و ارتباطاتی تجاری است.
یکی از ابزارهای اقتصادی جهانی شدن، سازمان تجارت جهانی "گات"(40) است که حرکتی در جهت اقتصاد جهانی است. سرمایه ی جهانی به شکل چند ملیتی و فوق العاده متحرک و بین ملت های گوناگون در حرکت است. به هر تقدیر گفته می شود که اقتصاد، مهم ترین عامل جهانی شدن است.(41)
اقدامات اقتصادی دارای بازتاب هایی در سیاست است. کاهش نقش دولت های ملی، ایجاد محدودیت حاکمیت و خودمختاری و تحول مفهوم حاکمیت، کم اهمیت شدن مرزها و در مجموع تغییراتی در ماهیت دولت، جامعه، رابطه شهروندان و دولت خواهد شد. مشروعیت و هویت جمعی و تغییر ماهیت رژیم های بین المللی، بخشی از این تأثیرپذیری های سیاسی است.
عضویت در سازمان های بین المللی و پیمان های منطقه ای و منطقه گرایی نیز خود بخشی از روند جهانی شدن است که طبعاً محدودیت هایی را در محورهای دولت، جامعه و رابطه ی دولت و شهروندان ایجاد می کند و پیدایش مفهوم "شهروندان فراملی" نیز یکی از همین ابعاد است. اتحادیه ی اروپا بهترین نمونه این تحول است. هر چند این اتحادیه در ابتدا بر همکاری اقتصادی مبتنی بود، اکنون بعضی از ویژگی های یک دولت فوق ملی را پیدا کرده است. از جمله ی این ویژگی ها تضمین "حقوق شهروندان اتحادیه" می باشد.(42)
10- ابعاد ذاتی در جهانی شدن سیاسی: گفته شد که جهانی شدن مقوله ای میان رشته ای است. برای فهم آن باید از رهیافت ها و نورافکن های رشته های گوناگون بهره گرفت. به اجمال بازتاب سیاسی انقلاب اطلاعات و تکنولوژی ارتباطی و در نتیجه فرهنگی و نیز گوشه هایی از بازتاب سیاسی و جهانی شدن اقتصاد را نشان داده شد. اکنون به بخشی از ابعاد جهانی شدن اشاره می شود که ذاتاً سیاسی است. تفاوت دو محور اول با این نوع اخیردر آن است که در آنجا ابتدا تغییرات از حوزه ی ارتباطات و
فرهنگ یا حوزه ی اقتصاد آغاز می شد و بعد به حوزه ی سیاست با تأخیر وارد می شد، اما در اینجا سیاست بر اقتصاد و ارتباطات (فرهنگ) تقدم می یابد؛ یعنی روند، وارونه می شود. ابتدا تغییرات در حوزه ی سیاست اتفاق می افتد و آنگاه به حوزه های اقتصاد و فرهنگ تسرّی می یابد.
نقطه عزیمت بُعد سیاسی جهانی شدن به فروپاشی ابرقدرت رقیب آمریکا یعنی اتحاد جماهیر شوروی بر می گردد. درهمان زمان تز "نظم نوین جهانی" از سوی جورج بوش (اول) ارائه می شود. از همان زمان این تفکر در سردمداران آمریکایی ایجاد می شود که باید مدیریت جهانی و رهبری دنیا را بر عهده گیرند. اما بعدها اصطلاحی که می کوشد تا وضعیت موجود را توصیف کند و باب می شود، اصطلاح "جهانی شدن" است.
در کنه این اصطلاح، فروپاشی شوروی مد نظر است؛ زیرا ناظر بر آن بود که با این فروپاشی، سد راه جهان گستری بلوک غرب از بین رفته و آمریکا ابر قدرت بلامنازع جهان است. البته این بدان معنا نیست که جهانی شدن معلول فروپاشی شوروی پنداشته شود، حتی جهانی شدن خود علت فروپاشی شوروی دانسته شده است، اما به هر تقدیر رواج اصطلاح "جهانی شدن" و تبدیل آن به گفتمان مسلط، از غروب امپراتوری شوروی است.
زین سبب برخی از نظریه پردازان از تبدیل "پروسه ی طبیعی جهانی شدن" به "پروژه تحمیلی و طراحی شده جهانی شدن" توسط آمریکا یاد می کنند و به همین جهت با توجه به نابودی رقیب، "جهانی شدن" را همان «آمریکایی کردن» می دانند. حتی نظریه پردازانی از خود آمریکا نظیر فوکویاما با نظریه پایان ایدئولوژی ها بر همین بی رقیبی ایدئولوژی لیبرال دموکراسی غرب، تأکید ورزیده اند.
گسترش دموکراسی ها، قوی شدن اقتصاد بازار در مقابل رو به ضعف نهادن اقتصاد دولتی، شاخص های عینی و واقعیت های غیر قابل انکار آن است. بنابراین متعاقب آن، لیبرال دموکراسی به عنوان نظام سیاسی ایده آل که توسعه ی اقتصادی را زمینه ساز توسعه ی سیاسی، تحکیم دموکراسی و رشد کثرت گرایی می داند و تصور مدینه فاضله را در برابر کشورهای جهان سوم (اسلام) ترسیم می کند. در واقع روند "غربی سازی جهان" وارد مرحله ی جدیدی می شود و شتاب و سرعت بیشتری می گیرد.
11- جهانی شدن و آینده نگری: نکته ی دیگر در جهانی شدن، بُعد آینده نگری آن است. جهانی شدن دلالت بر امر حال شدن و در شرف وقوع احتمالی دارد. متعاقب فروپاشی شوروی، سلسله آثاری در رشته ی علوم سیاسی به رشته تحریر در می آید که دیدگاهی پیش گویانه و مکاشفه ای را دنبال می کند. چنین آثاری امکان پیش بینی را ناممکن می داند. زیرا در پیش بینی بر "ادامه دادن روز گذشته" تأکید ورزیده می شود. زیرا تغییراتی ساختاری در سپهر سیاست ایجاد شده و بنابراین ذات نظام بین الملل دگرگون شده است.
به دلیل خلأ پشتوانه ها و سکوت های تئوریک به دلیل همان تغییرات اساسی و ساختاری، این دسته از مؤلفان در آثار خود اولاً به پیشگویی و نه پیش بینی روی آورده اند و ثانیاً دیدگاه هایی را طرح می کنند که بیشتر حاکی از قدرت تخیل و گمانه زنی های انتزاعی آنان است و نه حاصل تئوریزه کردن واقعیت ها و روندهای موجود و گذشته.
دلیل رویکرد آنان، ایجاد گسست تاریخی و چرخش بزرگ در نظام بین الملل از یکسو، ضرورت در ترسیم چشم انداز آینده از سوی دیگر و فقدان یا کمبود مواد مطمئن برای این احراز است. بعضاً این آثار وضعیت هایی را به تصویر می کشند که برای خواننده تازگی دارد و حیرت و کنجکاوری او را بر می انگیزد. هنگام بررسی پدیده ی جهانی شدن باید به این نکته ظریف نیز توجه داشت که ابعادی از پدیده ی جهانی شدن مربوط به آینده است و تصویرپردازی پیشگویانه از آن، دستمایه ی بسیاری از آثار نظریه پردازان قرار گرفته است.
درجه دقّت وقوع این احتمالات و پیش گویی ها بسیار کمتر از دقت پیش بینی های علمی است.(43)
1- چه باید کرد؟ با توجه به تقدم موضوع شناسی بر حکم شناسی، بسته به شناختی که ما از جهانی شدن داشته باشیم، اتخاذ موضع دینی و سیاسی متحول خواهد
شد. به طور مثال می توان به پیامدهای عملی اتخاذ یکی از دیدگاه های پروژه یا پروسه یا پدیده دانستن جهانی شدن اشاره کرد. پذیرش هر یک از این منظرها در تحلیل از اساس تحلیلگران را بر "ریلی" از تحلیل قرار می دهد که وی را به نتایجی متفاوت می رساند. به نظر می رسد که ترجیح آن باشد که جهانی شدن را ترکیبی از پروسه و پروژه بدانیم و در این صورت می توانیم با تفکیک میان واقعیت های زمان و بخشی که حاصل دست کاری روندها و اختلال در شرط وقوع ها و هدایت قدرت های جهانی است، به درکی درست تر از آنچه رخ داده و یا در شرف وقوع است، دست یافت.
فراتر از آن با شناخت بخشی از پروژه ی جهانی شدن که حاصل برخورد مهندسی قدرت های بزرگ با آن است و اتخاذ پروژه ی مناسب به مقابله پرداخت. باید توجه داشت که آگاهی ما از این پروژه ها و اعلام آن خود بخشی از پروژه ی خنثی سازی و هدایت فعال پدیده ی جهانی شدن و تبدیل آن به پروژه بومی است.
2- جهانی شدن به ویژه در بُعد ابزارهای ارتباطی آن، "ظرف" است نه لزوماً "مظروف غربی".
بنابراین در چنین قالبی بخشی از جهانی شدن که جهان اسلام بدان حساسیت دارد، محتوای فرهنگی آن است که به مثابه ی مظروف در ظرف جهانی شدن، جریان می یابد و به مخاطبان مسلمان می رسد. اگر بپذیریم که تولید کالاهای فرهنگی در جامعه ما بُعد صنعتی، جای خود را به تولید کالاهای صنعتی در موج دوم جامعه داده است، در این صورت وجه بارز زندگی اجتماعی در عصر مدرن، وجه فرهنگی آن است. در چنین بستری فرآیند جهانی شدن، جهان را به بازاری در مقیاس جهانی برای عرصه ی متاع و محصولات فرهنگی تبدیل کرده است. حضور متراکم و انبوه فرهنگ های غربی و آمریکایی نمی تواند بنا به خصلت ذاتی انقلاب اطلاعاتی، مانعی بر سر راه حضور فرهنگ های دیگر ایجاد کند. بنابراین غنای فرهنگی بالقوه اسلام و قدرت عظیم نرم افزاری آن به مثابه مظروف می تواند رقیبی جدی در رقابت فرهنگی ایدئولوژی غرب باشد، به ویژه آنکه اسلام مظروفی جهانی و بالقوه دارای برنامه هایی برای سعادت بشر است. با این همه باید در عرصه ی کالای اسلام، مخاطبان اروپایی، کانادایی و آمریکایی را مدّ نظر داشت.
بنابراین مثلاً در حوزه ی حقوق زنان باید به چاره اندیشی پرداخت و چاره ای برای ضعف محققان جهان اسلام در ترمینولوژی علم و فقدان زبان مشترک علمی روز دنیا پرداخت که موجب شده صرفاً درصد نازلی از مقالات علمی حتی در حوزه ی الهیات از آنِ جهان اسلام باشد.
بنابراین باید تفاوت میان جهانی شدن به مثابه ی ظرف و جهانی شدن به مثابه ی مظروف را درک کرد و به تولید کالای فرهنگی با کیفیت و رقابتی پرداخت و بدین ترتیب "تهدیدات" را به " فرصت هایی" برای خود تبدیل کرد.
3- جهانی شدن می تواند فرصتی برای رفع عقب ماندگی دو، سه قرن گذشته جهان اسلام باشد. با درهم تنیدگی و پیوستگی و دهکده ی جهانی شدن و همجواری کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه، علی القاعده فضاهای خالی بیشتری برای شکستن انحصار تکنولوژیک و بهره گیری از سرمایه گذاری اقتصادی خارجی فراهم می کند: الفرصة تمر مرّ السحاب. شناسایی این معابر نفوذ و پتانسیل بالقوه و بالفعل آن یکی از دیگر خطوط راهنمای عمل می تواند باشد.
4- حفظ "ما" و هویت ملی و هویت اسلامی از مهم ترین "بایدها" در مسیر جهانی شدن است. در صورت حفظ این "ما" می توان به راحتی و بدون هیچ دغدغه ای وارد فرآیند جهانی شدن شد. بیشترین تهدیدات نیز در همین نقطه متمرکز شده است.
5- واقعیت تهدیدات جهانی شدن یا احساس تهدیدات آن به ویژه در محورهای جهانی شدن سیاست نظیر آنچه در اشغال عراق مشاهده شد، می تواند تأثیراتی مناسب برای نزدیک سازی جهان اسلام به عنوان یک هویت واحد داشته باشد. به این ترتیب این بار نه اندیشه وحدت که واقعیتی از بیرون به مثابه "تهدید مشترک" آنان را دست کم موقتاً به یکدیگر نزدیک سازد.(44)
6- در این واپسین سخن به طرح پرسش هایی برای تحریک اندیشه به پاسخ آنها پرداخته می شود. موضوع جهانی شدن جزء کدامیک از موضوعات عرفی یا مستنبط یا مشکوک و... محسوب می شود؟ سهم حوزه ی فرافقهی آن چقدر است؟ و در واقع تقسیم
کار فقیه یا سایر کارشناسان رشته های علوم اجتماعی و انسانی در شناخت آن چگونه صورت می گیرد؟ اگر بپذیریم که جهانی شدن، موضوعی مستحدثه است و در تداوم تمدن جدید غربی است، در این صورت تا چه میزان می توان از تجربیات برخورد فقهی و عملی دور قبل جهان اسلام با تمدن غرب بهره گرفت؟ و از افراط و تفریط های آن دور ماند؟ چه درصدی از آن در منطقه الفراغ و حوزه ی مباحات قرار می گیرد و یا به عنوان مصداق سیره عقلا در مقیاس جهانی می تواند مورد اعتنا قرار گیرد؟
عرف به عنوان یکی از شاخص های مورد توجه در محور تشخیص مصادیق و موضوعات و تحول آن در ارتباطات جهانی به دنبال جهانی شدن تا چه میزان آن عرف جهانی معتبر است؟ در این صورت مرزهای به هم ریخته میان "ما" ی مسلمانی و "ما"ی جهانی و غربی چگونه قابل هضم است؟ اگر بپذیریم که با جهانی شدنی، بخش قابل توجهی از ظرفیت و توان دولت ها مرهون فهم قواعد جهانی و هماهنگی و برخورداری آنها از روندهای جهانی است، به نحوی که حتی جریان های فکری داخل کشورها که همسو با آن روند جهانی اند، تقویت می شوند، آنگاه جایگاه رفتار سیاسی در مقیاس جهانی چگونه است؟ تا بدین وسیله بتوان با استفاده از آن ظرفیت و بی هیاهو بر میزان قدرت و شوکت و ثروت واحدهای جهان اسلام افزود. چرا که میزانی از انعطاف و تقیه در قبال حرکت رودخانه قدرتمند جهانی جهت قدرت افزایی و ماندگاری لازم به نظر می رسد؟
بدیهی است پاسخ به این پرسش های در فضایی علمی، لزوماً مثبت نخواهد بود. اما طرح این پرسش ها برای منافع و برای حل معمای منافع، ارزش ها و رفتارها جنبه حیاتی دارد و نشانی از فرزند زمانه بودن است.
پی نوشت ها :
1. عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی
2. آنتونی گیدنز، جهانی شدن: نیروی غیرقابل مقاومت، ترجمه ابراهیم حقیقی، مجله پژوهش و سنجش، شماره 25، بهار 1380، ص 160.
3. merrow and company, 1981.
4. فرهنگ رجایی، پدیده جهانی شدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، انتشارات آگاه، 1380، ص 27.
5. مصطفی وطن خواه، جهانی شدن، همان پدیده آشنا؛ رهیافت های سیاسی و بین المللی، شماره 3، تابستان 1381، ص 182.
6. همان، ص 191.
7. آنتونی، گیدنز، همان، ص 162.
8. جمیز روزناو، پیچیدگی ها و تناقض های جهانی شدن، فصلنامه سیاست خارجی، زمستان 1378.
9. محمدرضا دهشیری، جهانی شدن و هویت ملی؛ فصلنامه مطالعات ملی، شماره 5، پاییز 1379، ص 73-72.
10. دهشیری، همان، ص 73-72.
11. گفتگو با فوکویاما، جام جم، 7 مهر 1381، ص 8.
12. سرژلاتوشه؛ غربی سازی جهان؛ ترجمه فرهاد مشتاق صفت، تهران، سمت، 1379.
13. سیدحسین سیف زاده، راهبرد، شماره 18، زمستان 1379، ص 242.
14. الکساندر کینگ، برتراندر اشنایدر، نخستین انقلاب جهانی، ترجمه شهیندخت خوارزمی، تهران، انتشارات احیاء کتاب، سال 1374، ص 163.
15. همان، ص 164و ص 171.
16. رحمان قهرمانپور، جهانی شدن و توسعه ی پایدار در کشورهای در حال توسعه، رهیافت های سیاسی و بین المللی، شماره 3، پاییز 1381، ص 143.
17. L.S. starrianos, Global Rift, op. cit, P.129
18. احمد گل محمدی، جهانی شدن فرهنگ، هویت، تهران، نشر نی، 1381، ص 91.
19. فرهنگ رجایی، همان، ص 27.
20. الوین تافلر، جابجایی در قدرت، ترجمه شهیندخت خوارزمی، تهران، ناشر مترجم، 1370، ص 624.
21. باقر ساروخانی، جامعه شناسی ارتباطات، تهران، اطلاعات، 1367، ص 71.
22. زنده یاد دکتر داریوش اخوان زنجانی، پیوسته در تجزیه و تحلیل مسائل از "جهانی شدن" که از آن به عنوان "پارادایم جهانی شدن" یاد می کرد، استفاده می نمود. گفته می شود کتاب وی با عنوان "جهانی شدن و سیاست خارجی ایران" در دست چاپ است.
23. کِیت نَش، جامعه شناسی سیاسی معاصر، جهانی شدن، سیاست، قدرت، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران، کویر، 1380 و گل محمدی، جهانی شدن فرهنگ، هویت، ص 29.
24. میراحمد معصوم زاده کیانی، جهانی شدن: استلزامات و چالش ها، رهیافت های سیاسی و بین المللی، شماره 3، تابستان 1381.
25. publishers Itd, 2000.p.146
26. والتر. بوریتسون، پیشرفت تکنولوژی و حاکمیت دولتها، ترجمه علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 30، مرداد و شهریور 1368، ص 21.
27. الوین تافلر، موج سوم، ترجمه شهیندخت خوارزمی، تهران، نشر نو، 1368، ص 218.
28. راسل. ای. کاف، تصویر در حال تغییر ما از جهان، ترجمه سهراب خلیلی شورینی، اطلاعات سیاسی - اقتصادی، شماره 86-85، مهر و آبان 1373، ص 102.
29. تافلر، جابجایی در قدرت، ص 557.
30. تافلر، موج سوم، ص 599.
31. نیل پستمن، تکنوپولی، ترجمه صادق طباطبایی، تهران، سروش، 1372.
32. تافلر، جابجایی در قدرت، ص 258.
33. احمد گل محمدی، همان، ص 12 و ص 153.
34. همان، ص 132-131.
35. گل محمدی، همان، ص 12.
36. همان، ص 178-177.
37. همان، ص 189-178.
38. Towards modernity and identity, London: Routledge Cuerzon, 2002
39. گل محمدی، همان، ص 122-121.
40. (General Agreement on Tariffs and Trade (GATT
41. Frank Beale, The Blackwell Dictionary of political science, p.146
42. کِیت نَش، جامعه شناسی سیاسی معاصر، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران، کویر، 1380، ص 237.
43. نمونه ای از این آثار عبارتند از:
- ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدنها، مجتبی امیری، تهران، دفتر مطالعات سیاسی، 1371.
- ژان ماری گنو، آینده آزادی، چالش های جهانی دموکراسی، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1380.
- ژان ماری گنو، پایان دمکراسی، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران، آگاه، 1380.
44. مرکز ثقل این مقاله بر موضوع شناسی است. زین سبب مطالب حکم شناسی تخصصی آن را به اهلش واگذار و به همین مختصر و کلیات اکتفا می شود.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}